... - کمی درنگ بایدم ...

...

بسم الله الرحمن الرحیم... یک جمعه گریه های تو را درک می کنیم عجل ، امام منتقم کربلای ما شعر :علی ناظمی انگار فقط جمعه ها و دلتنگی اش مرا یاد شما می اندازد ... حضرت انتظارم ... من ... من انگار شما را فقط با جمعه می شناسم ... همین که غروب جمعه رسید دلتنگتان شوم و ... همین که هفته از نو آغاز شود باز غرق در دنیای دنیوی ام می شوم و ... یادم می رود که من بیشتر از هر نام و عنوان و لقب و مسئولیتی که دارم ... بیشتر و بیشتر از همه این عناوین دنیوی ... یــــــــــــــــــکـــــــــــــ مُنتَظِر هستم ... یــــــــــــــــــکـــــــــــــ مُنتَظِر ... و این انتظار در لابلای تمامی نفس هایی که می آیند و می روند جاری و ساریست ... واین انتظار به عمل نیاز دارد و نه به حرف ... می گفت : زندگی ما همیشه در شب می گذرد ... ما درتاریکی و ظلمت به سر می بریم ... و هر صبح باید یادمان باشد ... ما در ظلمت شب به سر می بریم ... شبی که جز با ظهور صبح نمی شود ... و من ِ مُنتَظِر باید یادم باشد که با حرف زدن و دم از انتظار زدن اتفاقی نخواهد افتاد ... باید شیوه ی دلبری را آموخت ... هر روز صبح سلامت می کنم حضرت انتظارم ... هر روز صبح ... هر ساعت ... هر لحظه ... هر آن ... هر کاری که می دانم رضایت مولایم در آن است انجام خواهم داد ... هر امری که آمدنت را ... یــــــــــــــــــکـــــــــــــ مُنتَظِر ... حضرت انتظارم همه ی جهان منتظر آمدنت است ... حتی همان کس که شما را نمی شناسد ... حتی همان کس که خودش را به ندانستن زده ... حتی همان کس که حواسش به شما نیست ... حتی ... باران می بارد ... و تمام ِ قطرات باران بوی شما را می دهند ... انگار از آسمان که به زمین می رسند ... اذن می گیرند ... اذن نزول ... انگار باران هم میخواهد تسلی دهد درد هایتان را ... و با شما ببارد ... آسمان هم ... حضرت باران ... باران که می بارد کوچه ها عاشق تر می شوند ... و عطر ِ شما را می دهند ... حضرت باران ... ..................... رحمت الهی از دیروز و بیشتر از دیشب دیارم را به زندگی باز گردانده ... دنبال ِ بهانه می گردم و بهانه ایی می آید دستم ... به خیابان میزنم و خیس می شوم از بــــــــــــــــاران ... چادرم خیس خیس می شود ... آنقدر که سنگینی اش را احساس می کنم ... و حواسم به وجد می آید از این اتفاق ... اتفاقی خواستنی ... حالی دوستنداشتنی ... باورم نمی شود که ... من و باران و حالی خوب ... الهی الحمدالله ... ـــ اصلن من دیوونه ی همین رعد و برقا و سرو صداهاشم ... می باره بارون ... نفسی از عمق ِ جان ــــــــــ بـــــــــــــــــــــــاران ــــــــــــــــ ـــــ یه طلبه ی خوب باید شب و روزش درست مثل آدمای عادی باشه ... ـــــ دلم برای روزهای وارونه ام تنگ شده :(...طلبگی مچکریم ... « اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحقهم اجمعین » « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»
	جمعه 94 آبان 8 \| نظر بدهید

« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحقهم اجمعین »

« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»